مدح و مناجات با امام موسی کاظم علیهالسلام
صاحب فضل چرا کنج قفس محبوسی در سیه چالی و با سلـسلهها مأنـوسی این سیه چال همان آرزوی قلبی توست حـال مشغـول دم یـا رب و یا قـدّوسی گشت تسبیح تو صد دانه زنجـیـر بـلا تو به هرحال که باشی پدر قـقـنوسی دست و پایت شده سرد،آب شده ارکانت پای تا سر تو سبک تر ز پر طاووسی گاه در آرزوی دیدن معـصومـهای و گاه در فکر غریبی رضا در طوسی با سرانگشت روی خاک رضا را بنویس تا که روشن شود از نام پسر فانوسی نه مشخص شده روزت نه مشخص شامت نـه اذانـی نه نـوایـی نـه دم نـاقـوسـی آه از سندی شاهک که دلت را آزرد تـو زلالـی و اسـیـر پـسر منـحـوسـی تشنه لب بودی و دشمن به عزایت خندید او نـفـهـمـیـد که تو زاده اقـیـانـوسـی |